قلبی که بدون این که تو رو با نگاه انتخاب کنه واسه هر بار زدنش باید یاد تو رو تکرار کنه
نفسی که برای هر با کشیدنش باید اسم تو رو تکرار کنه
ذهنی که روزاش با فکر تو شب میشه و شباش صبح
اما.......اما.......
و خیلی از اما هایی که با بغض توی تاریکی خاموش میشن
و اونقدر حرف توشون خوابیده که حرفاهم جاشونو به نقطه ها میدن
تمام زندگیه منم پر شده ازین نقطه ها حرفایی که گفتنش هیچیو تغییر نمیده نگفتنشم میشه یه عمر حسرت
ولی ارزش داره یه عمر حسرت بخوری تا این که حرفات به اندازه یه سر سوزنم واسه کسی ارزش نداشته باشه
ببین هنوز قلبم واسه تو میزنه اما تو که نمی شنوی شاید دوریه راه شایدم فکرت یه جای دیگه هست که توی گوشات پنبه کرده تا صدای قلب منو نشنوی
خیلی وقته به خدا گفتم معذرت می خوام خدا جون عاشق شدم اگه که عاشقی گناه همین الان مهر جهنمو بزن تو نامه اعمالم
دیگه حتی الانم خجالت می کشم به آسمون نگاه کنم
می خندم به خودم به این که فکر اینو هم نمی کردم اینجوری یعنی ندیده و کور کورکی عاشق بشم
شایدم آخر قصه من بشه بی تو بودنو توی عذاب جهنم سوختن
اما من این سوختنو دوس دارم
من این دوریو ندیدنتو دوس دارم
آخه عشق=غم
"دلنوشته اي توسط زينب"