شعر آهنگ طوفان با صدای مجید خراطها
واسه بدی هاتم دلم تنگه
دلتنگ خون سردیت هنوز هستم
هرچی که می گفتی نمی شنیدم
رو تلخیات چشمام و می بستم
یادش بخیر هر بار تو می رفتی
من بر می گشتم طبق عادت هام
وقتی که خوب دنیام و می دیدم
حس می کردم هستی ولی تنهام
هرجا که حرفت می شه میخندم
تا حس کنم پشتم بهت قرصه
حتی سکوتم زجره وقتی که
یکی ازم حالت و می پرسه
گرچه دلم تنگه برات اما
از من نخواه پیش تو برگردم
وقتی شلوغ بود دورتو اونجا
این جا توی تنهایی سر کردم
هرجور تونستی من رو رنجوندی
اما ازت خواستم که برگردی
می گفتی دوست داری باشی اما
هرگز تلاشی هم نمی کردی
حالا که اون قلبت رو رنجونده
بوی محبت می ده باز حرفات
حالاکه با سختی پذیرفتم
پا رو دمم می ذاره این سنگات
لعنت به من که درد و دل هام و
با هرکی که می شناستت می گم
خیلی دلم تنگه برات اما
دیر اومدی من با یکی دیگم
وقتی که اون دستام و می گیره ….
حس می کنم دستت تو دستامه…..
اسمش رو گاهی اشتباه می گم ….
اسمت هنوزم روی لب هامه….
اینجا هوا هم بی تو داغونه….
چیزی شبیه حس همدردی…
تو سیل اشکام غوطه ور بودم…
با رفتنت طوفان به پا کردی….