مهراسا18ساله از تهران
كاش سزای تنهایی مرگ بود
انوقت كسی از ترس جانش
كسی را تنها نمی گذاشت
مهراسا18ساله از تهران
اشكهایم زیادی شورشده اند
مگر چقدر نمك برزخمم پاشیدی و رفتی؟
مهراسا18ساله از تهران
اشك هایم كه سرازیر میشود زود قندیل میبندد
عجب سرد است هوای نبودنت
مهراسا18ساله از تهران
تنها بودن قدرت میخواهد
این قدرت را كسی به من داد
كه میگفت هرگز تنهایت نمیگذارم
مهراسا18ساله از تهران
سالها به انتظار مینشینم تا كسی را بیابم
كه آغوشش طعم "بی كسی " دهد
نه "هركسی"