سعیده از رفسنجان
كاش الان اغوش گرمت
سرپناه خستگیم بود
دوتا چشمات پراز اندوه
واسه دل شكستگیم بود
آرزوم اینه كه دستام
توی دستای تو باشه
تنگیه این دله عاشق
با نوازش تو واشه
واسه چی خدانخواسته
من در كنار تو باشم
قول میدم با داشتنه تو
هیچ غمی نداشته باشم
سعیده از رفسنجان
در جلسه ی امتحان عشق ،
من ماندم و یك برگه ی سفید
یك دنیا حرف ناگفتنی و یك بغل تنهایی و دلتنگی
درد و دل من در این كاغذ سفید جا نمیشود
در این سكوت بغض الود قطره ی كوچك اشك
سر سره بازی میكند
و برگه ی سفیدم عاشقانه قطره ها را به آغوش میكشد