سعیده از رفسنجان
تیك تاكه ساعت دوباره ، عشقو به یادم میاره
نگاه خسته تورا ، به یاده چشمام میاره
حرفای بچه گانه ای ، كه میزدیم به همدیگه
اشكای بی غروری كه ، همش میریخت با یك گله
چه روزای شیرینی بود ، اون لحظه های عاشقی
اون رویای قشنگی كه ، ساختیم باهم از زندگی
ثانیه های بی كسی ، اصلا تمومی نداره
انگار باید تنها باشم ، تا اخر عمر با غصه